مطالب متنوع(شبهات+مطالب علمی+عـکس+داستان و...)

مطالب متنوع(شبهات+مطالب علمی+عـکس+داستان و...)
اللهم العجل لولیک الفرج
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شبهات+مطالب علمی+عـکس+داست� �ن و آدرس karimi313110.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






فلسفه ی تعدد زوجات برای مردان؟ اسلام تعدد زوجات را بدون قید و شرط و نامحدود قبول ندارد. با بررسى وضع محیطهاى مختلف قبل از اسلام به این نتیجه مى‏رسیم که تعدد زوجات به طور نامحدود، امر عادى بوده و قبل از اسلام جریان داشته؛ تعدد زوجات از ابتکارات اسلام نیست، بلکه دین آن را در چارچوب ضرورت‏هاى زندگى انسان محدود ساخته و براى آن قید و شرایط سنگین قرار داده است. قوانین اسلام براساس نیازهاى واقعى بشراست، نه احساسات، زیرا ممکن است هر زنى از آمدن رقیب (در زندگى ناراحت بشود، ولى وقتى مصلحت تمام جامعه درنظر گرفته شود و احساسات را به کنار بگذاریم، فلسفه تعدد زوجات روشن مى‏شود. هیچ کس نمى‏تواند انکار کند که مردان در حوادث گوناگون زندگى، بیش از زنان در خطر مرگ قرار دارند و در جنگ‏ها و حوادث دیگر، قربانیان اصلى را آن‏ها تشکیل مى‏دهند. نیز نمى‏توان انکار کرد که بقاى غریزه جنسى مردان از زنان طولانى‏تر است، زیرا زنان در سن معینى، آمادگى جنسى خود را از دست مى‏دهند، در حالى که در مردان چنین نیست. هم چنین زنان به هنگام عادت ماهانه و قسمتى از دوران حاملگى، عملاً ممنوعیت آمیزش دارند، در حالى که در مردان این ممنوعیت وجود ندارد. از همه گذشته زنانى هستند که به علل گوناگونى همسران خود را از دست مى‏دهند و اگر تعدد زوجات نباشد، آن‏ها باید براى همیشه بدون همسر باقى بمانند. اما سؤال از این که چرا اسلام این حق را نسبت به زنان قائل نشده و چرا اسلام چند شوهری را اجازه نداده؟ ، مشخص نبودن پدر برای فرزند می باشد. مسئله تعلق فرزند و معین شدن پدر فرزند، اگر چه تحقیقات امروزی و آزمایش های پزشکی آن را مشخص می کند، اما از نظر روانی همچنان مسئله حل نشدنی است؛ زیرا اولاٌ: همان گونه که دانشمندان می گویند: نتایج آزمایشهای تجربی صد در صد نیست و احتمال خطای اشتباه انسانی یا ... وجود دارد. ثانیاٌ: مسئله اقناع روحی و روانی پدر و مادر و فرزند چیزی نیست که با آزمایش قابل حل باشد. فرزند می خواهد اطمینان قلبی و درونی یابد که پدر و مادر او واقعی هستند و همین طور پدر و مادر. تا زمانی که اقناع و اطمینان قلبی و درونی صورت نگیرد ، به همان نسبت رابطه و پیوند عاطفی بین پدر و مادر و فرزند متزلزل خواهد بود.        چرا ارث زن با ارث مرد یکسان نمی باشد ؟ قانون ارث موضوع مالی و اقتصادی است که در اسلام بر پایه عدالت اجتماعی است اسلام، احکام ارث را بر اساس جنسیت مرد یا زن بودن وضع نکرده ، بلکه براساس مسؤلیت مالی و موقعیتی است که این دو در خانوار دارند. در پاره ای از موارد زن بیش از مرد سهم می برد، بنابراین سهم ارث متناسب با نظرگاه کلی اسلام نسبت به خانواده، تقسیم وظایف و مسؤلیت ها سازگار و عادلانه است. در بحث ارث زنان سه فرض مطرح است که معمولا یک فرض آن ذکر می شود و از دو فرض دیگر غفلت می شود: 1 – در مواردی زن و مرد همتا و مساوی ارث می برند، مانند صورتی که میت (فرزند) پدر و مادر داشته باشد که هر کدام به طور یکسان یک ششم ارث می برند و سهم پدر به عنوان مرد بودن بیش از سهم مادر نیست. 2 – در مواردی زن کمتر از مرد ارث می برد، مانند دختر که کمتر از پسر ارث می برد. 3 – در مواردی سهم زن بیش از سهم مرد می باشد، مانند موردی که میت غیر از پدر و دختر، وارث دیگری نداشته باشد که در این جا پدر یک ششم می برد و دختر بیش از آن . نیز مانند موردی که میت دارای نوه باشد و فرزندان او در زمان حیات وی مرده باشند که در این جا نوه پسری سهم پسر را می برد و نوه دختری سهم دختر را، یعنی اگر نوه پسری دختر باشد و نوه دختری پسر باشد، دختر دو برابر پسر ارث می برد. بنابراین ،سوال را به صورت کلی نمی توان طرح کرد که چرا ارث زن نصف مرد است، زیرا در مواردی ارث زن و مرد مساوی و در موارد دیگر ارث زن از مرد بیشتر است و فقط در برخی از موارد است که ارث از مرد کمتر است، پس بهتر است سؤال را این طور مطرح کنیم: چرا در برخی موارد ارث زنان نصف مردان است؟ امام رضا علیه السلام در پاسخ به این سئول فرمود: «زن وقتی که شوهر کرد، مالی به عنوان مهر می گیرد و هزینه زندگی وی بر عهدة مرد است و مرد باید نفقه و سایر مخارج زن را بدهد، ولی بر عهده زن چیزی نیست، از این جهت حق مرد بیشتر است». امام صادق علیه اسلام فرمود :«علتش این است که اسلام سربازی را بر زن واجب نکرده و مهر و نفقه را بر مرد لازم شمرده است از جرائم اشتباهی که خویشاوندان مجرم باید دیه بپردازند ، زن از پرداخت دیه و شرکت با دیگران معاف است. با توجه به این دو روایت و با نگاه به احکام دیگر اسلام متوجه می شویم که نصف شدن ارث زن نسبت به مردان در برخی موارد با توجه به مسولیت های اقتصادی در خانواده و جامعه مانند دادن نفقه ومهر و دیه عاقله و شرکت در جهاد و پرداخت حقوق واجب اجتماعی که بر عهده مردان نهاده شده تنظیم شده است و دین اسلام برای ایجاد تعادل میان مسئولیت و حق این احکام را وضع نموده است .طبیعی است که دین اسلام وقتی مسئولیت مالی بیشتری را بر دوش مردان قرار داده حق بیشتری را نیز در ارث قرار داده تا بین مسئولیت و حق تعادل بر قرار شود. و چون به موضوع مهریه و نفقه(دادن خرج خانواده) نگاه کنیم بخشی از این حقوق(اموال مردان) به زنان برگشت می نماید. گذشته از این که احکام ارث به لحاظ مصلحت های اجتماعی وضع شده و در مواردی که مصلحت اقتضا کند یا شخص تمایل داشته باشد که بازماندگانش به یک اندازه از اموال او بهره برند، می تواند از حق وصیت خود برای تقسیم سهام و برابری از آن استفاده کنند.   چرا دیه ی زن با دیه ی مرد متفاوت است(در واقع مردان حق بیشتری دارند)؟ با توجه به اینکه زن با از دست دادن شوهر و یا فرزند پسر خود در واقع وسیله ی تامین معاش خود را از دست داده ودیه ی بیشتر در واقع کمک به امرار معاش زن و به نفع زن میباشد از طرف دیگر مرد با از دست دادن همسر و یا دختران خود قادر به امرار معاش میباشدو دیه ی کمتر خللی به ادامه ی زندگی مرد وارد نمی کند ؛پس نتیجه میشود زن و دخترانی که بازمانده ی متوفی هستید دیه ی بیشتری از مرگ مرد خانواده دریافت میکنندجهت امرار معاش. چرا کسانی که مرتکب اشتباهی نشده اند که مستحق عذاب در این دنیا باشند دچار درد و غم میشوند؟ وقتی با دیدی وسیع تر به عدل نگاه کنیم وتنها خواستار نتیجه بخشی تنها در این دنیا نباشیم و به دنیای پس از مرگ هم بنگریم متوجه میشویم که برای شناخت عدل خداوندی نیاز به گذر از دو سرای دنیوی و اخروی میباشد و در برخی از مواقع بندگان خاص خداوند با رنج و عذاب آزموده میشوند نمونه ی بارز جهت اثبات این قضیه رنج به ایوب نبی می باشد. رنج و سختی سه هدف را دنبال میکند:1.کیفر گناه گناهکاران2.آزمایش بندگان حال چه بندگان صالح چه گناهکاران3.تربیت انسان همانگونه که خار سخت در بیابان میروید. در اینجا مولوی به این نکته اشاره کرده است:   رنج ، گنج آمد كه رحمتها در او است مغز تازه شد چو بخراشيد پوست ای برادر موضع تاريك و سرد صبر كردن بر غم و سستی و درد چشمه حيوان و جام مستی است كان بلنديها همه در پستی است آن بهاران مضمر است اندر خزان در بهار است آن خزان مگريز از آن همره غم باش و با وحشت بساز می‏طلب در مرگ خود عمر دراز   چرا به دنيا آمده‏ايم و چرا می‏ميريم ؟ منظور از اين ساختن و خراب كردن چيست ؟ آيا اين كار لغو و بيهوده نيست ؟ اشكال مرگ از اينجا پيدا شده كه آن را نيستی پنداشته‏اند و حال آنكه‏ مرگ برای تحول و تطور است ، غروب از يك نشئه و طلوع در نشئه ديگر است ، به تعبير ديگر ، مرگ نيستی است ولی نه نيستی‏ مطلق بلكه نيستی نسبی يك نشئه و هستی در نشئه ديگر؛ انسان مرگ مطلق ندارد . مرگ ، از دست دادن يك حالت مانند هر تحول ديگری فناء نسبی است . وقتی خاك‏ تبديل به گياه می‏شود ، مرگ او رخ می‏دهد ولی مرگ مطلق نيست ، خاك ، شكل سابق و خواص پيشين خود را از دست داده و ديگر آن تجلی و ظهوری را كه در صورت جمادی داشت ندارد ، ولی اگر از يك حالت و وضع مرده است ، در وضع و حالت ديگری زندگی يافته است. از جمادی مردم و نامی شدم وز نما مردم به حيوان سر زدم مردم از حيوانی و آدم شدم پس چه ترسم كی زمردن كم شدم ؟ حمله ديگر بميرم از بشر تا بر آرم از ملائك بال و پر وز ملك هم بايدم جستن ز جو كل شی‏ء هالك الا وجهه آیا کاستی های و شرایط اجتماعی متفاوت برخی از انسان ها بابرخی دیگر با عدل الهی در تضاد نیست؟ «عدل» در لغت به معانی مختلفی بکار رفته است. برخی از معانی بکار رفته برای عدل عبارت است از تعادل و تناسب، تساوی ۳ و برابری۴، اعتدال در امور و حد وسط میان افراط و تفریط، استواء و استقامت: «العدالة و المعادلة لفظ یقتضی معنی المساوات...فالعدل هو التقسیط علی سواء...»(مفردات راغب، ص ۳۲۵). اگر بخواهیم قدر متیقن تعاریف ذکر شده از معنای عدل را مدّنظر قرار دهیم می¬توانیم بگوییم زمانی مفهوم عدالت محقق می شود که هر چیزی در جایگاه مناسب خود قرار گیرد.   بشر در ارزیابی پدیده ها دچار یک خودبینی خاصی است و هرپدیده ای را از دریچه سود خویش می نگرد، درحالی که باید هرپدیده را با نظام کل جهان سنجید آنگاه درباره آن داوری کرد. «جزئی نگری » و «خود محوری » سبب می شود که جزئی از جهان که در مقایسه با مجموع «صنع احسن » است، نازیبا جلوه می کند. درحالی که اگر به مجموع می نگریست، سپس داوری می کرد، چه بسا آن را موزون و زیبا تلقی می کرد، قرآن مجید می فرماید: (الذی احسن کل شی خلقه...) «او همان کسی است که هرچه را آفرید، نیکو آفرید». تصدیق به مضمون این آیه در گرو «جمع بینی » است نه «خودبینی ». طوفانی در شعاع چند کیلومتری پدید می آید و شاخه های برخی ازدرختها را شکسته و برخی را نیز از بن می افکند، از دیده یک کشاورز و صاحبان باغ بلا است، اما چه بسا، این طوفان معلول وزش باد مفید و سودمند است که قطعات ابر را از سواحل دریا همراه داشته است و به سرزمین آماده رسانیده است. گذشته از این، از آثار تربیتی بلاها نباید در غفلت بود و ازآثار ثمربخش مصائب نباید دیده پوشید، این نوع بلاها مایه توجه انسان به جهان غیب و سبب وارستگی اوست، زندگی شیرین و لذیذمایه غفلت و خواب آور است. آنگاه که نظام آن بهم خورد، پرده های ضخیم غفلت دریده می شود و انسان ناخودآگاه به جهان غیب متوجه می شود. در حقیقت این نوع گرفتاریها ترمزی است که بشر را از خواب غفلت بیدار کرده و او را به معنویت و اخلاق سوق می دهد، قرآن مجید به این نکته چنین اشاره می کند: (و ما ارسلناک فی قریه من نبی الااخذنا اهلها بالباءساء و الضراء لعلهم یضرعون) . «هیچ پیامبری را در هیچ دهکده و شهری نفرستادیم مگر آن که مردم آنها را به شدت و سختی دچار نمودیم تا شاید(متنبه شده) وبه ما متوجه شوند». (و لقد اخذنا ال فرعون بالسنین و نقص من الثمرات لعلهم یذکرون).لازم به ذکر است که: این توجه به خداوند برای کمک به خود آدمی برای رشد و قرار گرفتن در سراشیبی است و جبران این کاستی ها در جهان پس از مرگ قابل جبران است. و در جایی دیگر سختی را برای مجازات گنهکاران قرار داده: «اکنون مرا با آنها که این سخن را تکذیب می کنند، واگذار ماآنان را از آنجا که نمی دانند، به تدریج به سوی عذاب پیش می بریم ». و در نهایت اگردر جهان فرد سالمی را پیدا نمی کنیم که برای هیچ کاری شایستگی نداشته باشد، این ما هستیم که برخی از کارها را پر اهمیت وبرخی دیگر را بی اهمیت جلوه می دهیم. در نظام اجتماعی وجوداستدادهای مختلف لازم و ضروری است و اگر همه افراد از نظر هوش و درک یکسان باشند، چرخ زندگی از گردش افتاده و سرانجام زندگی جمعی می پاشد.و خوبی و زیبایی و شر و بدی مفهومی ندارد. چرا در نهج البلاغه اومده عقل زنها ناقصه ؟ این روایت باید از پنج محور مورد بررسی قرار بگیره . اول _ بررسی شان صدور و فضای تاریخی این روایت دوم _ عرضه روایت به قران کریم سوم _ بررسی معنای عقل و همچنین گذری بر معنای نقص چهارم _ بیان تفاوت ساختاری و فیزیولوژی زن و مرد و بررسی وجه ارتباط عقل با این ساختار پنجم _ گذری بر روایاتی که امیر المومنین (ع) در مورد زنانی نظیر حضرت زهرا (س) ، حضرت زینب ( س) ، حضرت خدیجه (س) و دیگر زنان بزرگ تاریخ فرمودن و جمع این روایات با خطبه 80 نهج البلاغه . محور اول : شان صدور روایت این روایت پس از جنگ جمل و در مذمت افرادی بیان شد که از یک زن در جریان جنگ پیروی کردن ، برخی شان صدور این روایت رو تنها مربوط به عایشه می دونن که طی جریاناتی موجبات موجبات جنگ جمل رو فراهم کرد ، برخی هم معتقدن که اگه در یه مقطع زمانی از یه گروه یا ملت یا امتی مدح یا ذمی بشه تا آخر دنیا که این مدح یا ذم شامل حالشون نیست بلکه با گذشت روزگار و ایام و تغییر رویه اونا اون مدح و ذم هم طبیعتا منتفی میشه ، این ستایش ونکوهشها رو نباید به حساب جوهر و ذات اونا گذاشت . نتیجه اینکه نقص عنوان شده در روایت عمومی نیست و شامل همه زنها در همه زمانها نمیشه . محور دوم: عرضه روایت به قران کریم است البته قبل از اینکه این مطلب رو بیان کنم بهتره در مورد کلمه نقص یه توضیح مختصری بدم و اون این که کلمه نقص در بسیاری از جاها با کلمه تفاوت به جای هم به کار میرن ، مثلا در آیه سوم سوره ملک اومده (( ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت )) در آیه فوق کلمه تفاوت به معنی نقص بکار رفته و در روایت مذکور نقص به معنی تفاوته و معنی روایت این میشه که زنها در برخی مسائل مانند امور مالی ، عبادی و شهادت شهود – دقت بفرمایید تنها در برخی از مسائل فوق – با مردان تفاوت دارن و این مطلب معنی نقصان و مذمت نداره بلکه تنها معنی تفاوت و اختلاف داره . از طرف دیگه ما اساسا معنای نقصی که در روایت اومده رو نمی تونیم نقصان و کمبود بگیریم چون در این صورت روایت با آیات قرآن در تضاد قرار میگیره و مخالف آیات قرآن میشه چون طبق آیات قرآن زن و مرد در تمامی مراحل خلقت با هم برابرن همین طور خطاب های قرآن در مورد امر به تفکر و تعقل شامل زن و مرد هر دو است و این نشان دهنده عقل عملی مساوی در هر یک از زن و مرد هست . مورد دیگه این که مسائلی که در روایت به اونا تصریح شده از موارد تفاوت بین زن و مرد هست و اصلا مشمول دایره نقص نمیشه ، نقص اینه که برای شما حدی از کمال تصور بشه و شما با اختیار خودتون از عمل به فرایض و وظایف خودتون کوتاهی کنین اونوقت شما دچار نقصان در عبادت یا عقل یا ... هستین اما زمانی که خداوند وظیفه ای رو از شما نخواسته ، عمل نکردن به اون هم نقص محسوب نمیشه محور سوم: بررسی معنای عقل و همچنین گذری بر معنای نقص البته در مورد نقص در محور دوم یه توضیح مختصری دادم که همون کافیه ، اما در مورد عقل باید گفت که ما دو نوع عقل داریم یکی عقل عملی و یکی عقل نظری . عقل عملی معیار قرب الهی و بهشت است چون عقل امنه که بواسطه اش خدا عبادت بشه و به سبب اون بهشت کسب بشه و زن و مرد از این عقل بطور مساوی برخوردارن چون خطابهای قران در مورد عمل به احکام و پرهیز از محرمات و تفکر و تعقل نسبت به زن و مرد هر دو یکسانه همچنین آیات کریمه ای نظیر (( من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مومن فلنحیینه حیاة طیبة ولنجزینهم باحسن ما کانوا یعملون )) نحل / 97 و غافر / 40 گواه یکسانی پاداش اخرویه . گویای این حقیقته که نزد خداوند جنسیت موجب برتری نیست بلکه ملاک برتری نزد خداوند تقوا و تهذیب نفسه ، این آیه رو ببینید (( قد افلح من تزکی )) اعلی / 14 می دونید که ضمیر ((من)) بر زن و مرد هر دو اطلاق میشه بنابراین از جهت پاداش اخروی و عمل به شرایع و احکام تفاوتی بین زن و مرد دیده نمیشه . از طرف دیگه عقل نظری در امور سیاسی _ اجتماعی وامور مربوط به تامین معاش کاربرد داره که خانمها از این نظر با مردها متفاوتند _ تنها متفاوتند نه ناقص _ یعنی نقص همیشه معنای مذمت و خسران نداره می تونه معنای تفاوت داشته باشه مثل اینکه کسی بگه چشم انسان نسبت به چشم عقاب نقص داره این به معنی نقص چشم انسان نیست بلکه به معنی بیان تفاوت قدرت بصری در این دو موجوده اون هم به علت تفاوت در کاربرد اون .. محور چهارم:تفاوت ساختاری و فیزیولوژی زن و مرد و بررسی وجه ارتباط عقل با این ساختار ببینید قبول داریم که بین زن و مرد تفاوت ساختاری فیزیولوژیکی وجود داره به این معنی که ساختار فیزیکی زن ها مثل ساختار فیزیکی مردها نیست . مردها بطور طبیعی قدرت بدنی بیشتر و به لحاظ روحی و روانی خشونت و صلابت بیشتری دارن - که البته اینم مذمت نیست بلکه بیان تفاوت در کاربرد قواست - اما خانم ها بطور طبیعی اون قدرت لازم و همین طور خشونت و ..... رو ندارن و مساله بسیار مهم اینه که بطور طبیعی تفاوت ساختاری بین زن و مرد تفاوت وظیفه ایجاد کرده، مردها غالبا امور اجتماعی و سیاسی و جنگ و جهاد و .... رو که نیاز به تجربه اجتماعی بیشتری داره بعهده دارن چون توانایی بیشتری تو این زمینه دارن و زنان اموری رو که نیاز به عاطفه و تفکر و دقت عمل بیشتری داره بعهده دارن چون توانایی بیشتری تو این زمینه دارن به این دلیله که می گن مردها در زمینه مسائل عقل نظری کامل ترن و زن ها در زمینه مسائل عاطفی کامل تر . البته این نکته بسیار بسیار مهم رو هم باید تذکر داد که این تفاوت اندکه و نباید در جامعه به گونه ای تلقی بشه که زن عاطفیه به گونه ای که از قدرت استدلال و تفکر و اظهار نظر منطقی تهیه یا مرد موجودی تهی از عاطفه و خشنه بلکه حقیقتی که در تمام جوامع بشری میشه دید اینه که این تفاوت ، بسیار اندک و در برخی شرایط قابل چشم پوشیه به نحوی که در شرایط خاصی که در زندگی برای بعضی از زن ها و مردها بطور قهری پیش میاد قابل جابه جایی هست مثلا خانمی که همسرش رو از دست داده و سرپرست خانواده ست و از عهده مخارج خانواده بر میاد براحتی اون تفاوت رو به حداقل ممکن خودش رسونده که تونسته وظایف یه مرد رو حداقل در زمینه تامین معاش خانواده انجام بده یا به عکس مردی که همسرش رو از دست داده و به تنهایی خانواده رو اداره میکنه اونم این تفاوت رو به حداقل رسونده می خوام این نتیجه رو بگیرم که این تفاوت اونقدرام که در موردش بحث میشه در عمل مساله ساز نیست .   محور پنجم : شما می تونین به کتب سیره و کتب تاریخ مراجعه کنین و سخنان امیر المومنین (ع) رو در مورد زنان بافضیلت ببینین . وقتی زندگی زنانی رو که موردتایید امیرمومنان (ع) قرار داشتن مطالعه می کنین ، می بینین که برخی زنان مانند حضرت زهرا (س) و حضرت خدیجه (س) جزء برترین زنان عالم قرار دارن و زنانی چون حضرت زینب (س) ، فاطمه ام البنین ، فضه و... زنانی بسیار بافضیلت و عالمه بودن همچنان که در مورد حضرت زینب (س) در روایتی از امام سجاد (ع) ایشان را ((عالمه غیر معلمه )) خوندن یعنی دانشمندی که بدون استاد به این مقام رسیده است . در زمینه عقل عملی نیز این زنان گوی سبقت را از بسیاری از مردان زمان خویش ربودند . بنابراین به راحتی میشه فهمید که اونچه در خطبه 80 نهج البلاغه اومده مفهومی غیر از نقص به معنای شایع اون داره البته اگه شان صدور روایت رو در نظر نگیریم و بادر نظر گرفتن شان صدور باید گفت که این روایت درباره مصداق خاصی صادر شده والا حضرت امیر (ع) درباره همه زنها _ به قرینه اونچه در بالا گفتیم _ چنین طرز فکری ندار . آیا خداوند به عبادت ما نیاز دارد؟   گر همه ي مردم رو به خورشيد خانه بسازند چيزي به خورشيد اضافه نمي شود و اگر همه ي مردم پشت به خورشيد خانه بسازند از خورشيد کم نمي شود . خورشيد نيازي به مردم ندارد که رو به او کنند اين مردم هستند که براي دريافت نور و گرما بايد خانه هاي خود را رو به خورشيد بسازند . خداوند به عبادت مردم نيازي ندارد که فرمان داده نماز بخوانند . اين مردم هستند که با رو کردن به او از الطاف خاص الهي برخوردار مي شوند و رشد مي کنند. مثال: اگر استاد سفارش به درس خواندن مي‌كند، آيا درست است كه شاگردي بگويد: شما به درس خواندن ما نيازداريد؟ يكي از دلائل عبادت خداوند آن است كه ما بفهميم كه خداوند بر ما نسبت به دادن نعمتها حق دارد.  . و بالاخره‌ روح‌ و روان‌ آدمی‌ که‌ فطرتی‌ الهی‌ دارد با نماز و یاد خدا آرام‌می‌گیرد و در پرتو این‌ اطمینان‌ و آرامی‌ زندگی‌ با نشاط‌ و سرور و آرامش‌خواهد داشت‌ "ألا بذکر الله تطمئن القلوب؛ (1) آگاه باشید با یاد خدا دل‌ها آرامش پیدا می‌کند".   نمازخواندن چه لزومی دارد؟ از آنجا که خداوند وجودی نامحدود و نامتناهی و پیراسته از هر گونه نقص و نیاز است احتیاجی به پرستش ما ندارد پس پرستش و عبادت او فی الواقع وسیله تکامل و سعادت ماست و دستور او به عبادت، یک نوع لطف و مرحمت و راهنمائی خواهد بود که ما را به کمال شایسته برساند و کلاً عبادت و خصوصاً نماز دارای یک سلسله آثار گرانبهای فردی و اجتماعی است زیرا اولاً حس تقدیر و شکر گزاری را در انسان زنده می کند، در نماز راز و رمز و اهداف چندى نهفته که بعضى از آنها عبارت است از: الف) یاد و ذکر خدا؛ زیرا انسان موجود فراموش‏کارى است. بنابر این هر چند ساعت یک بار، با خواندن نماز خداى سبحان را یاد کرده و متذکر وجود لایتناهاى او مى‏شود. ب) وقتى انسان متذکر خدا بود و خدا را مراقب خویش دید، قهراً از انجام گناه و منکرات شرم و حیا مى‏کند. بنابر این یکى از اهداف نماز جلوگیرى از فحشا و منکرات است: «ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنکر». ج) هدف دیگر نماز عبودیت و خشوع و خضوع در پیشگاه مقام ربوبیت است. به طور مؤدب ایستادن، رکوع کردن، جبین به خاک ساییدن، سجده و نشستن دو زانو و… همه نشانه‏هاى خضوع است. و این حقى است از خداى سبحان که هر انسانى موظف به اداى آن است. توجه داشته باشید که همین خشوع و خضوع، به تدریج در روح و جان ما اثر گذاشته و انسان را در برابر سایر افراد متواضع مى‏کند. امام على(ع) مى‏فرماید: «ومن تعفیر عتاق الوجوه بالتراب تواضعا ؛ خداى سبحان نماز را مقرر داشت تا پیشانى از روى تواضع به خاک مالیده شود» ، (نهج‏ البلاغه). حضرت فاطمه(س) نیز مى‏فرماید: «جعل اللّه‏ الصلاة تنزیها لکم من الکبر؛ خداوند نماز را مقرّر داشت تا دامن انسان را از کبر و منیّت پاک گرداند». د) راز دیگرى که در نماز نهفته است تشکیل جماعت‏هاست. ویل دورانت مى‏نویسد: بر هیچ انسان منصفى پوشیده نیست که شرکت مسلمان‏ها در نمازهاى جماعت روزانه چه اثر خوبى در وحدت و تشکّل آنها دارد. با کمى دقت مى‏توان دریافت که در سایه همین جماعت‏ها و جمعه‏هاست که انسجام و اتحادى در اقشار مختلف ایجاد مى‏شود و در سایه آن برکات و ارزش‏هایى وجود دارد. از کارهاى عمرانى یک منطقه گرفته تا راه حل سایر مشکلات افراد و جامعه. آنچه ذکر شد بیانگر این حقیقت است که به هر حال یکى از اهداف نماز، پاک و منزه ساختن روح انسان از کبر و منیت است؛ همچنان که نماز بازدارنده انسان از لغزش‏ها و گناهان است. نماز در ساحت روح انسان، همان نقشى را ایفا مى‏کند که نرمش و ورزش در ساحت جسم انسان ایفا مى‏نماید. اگر کسى ورزش رابراى مدت طولانى ترک کند، کم‏کم بدنش دچار یک نوع سستى و کسالت مى‏شود و چه بسا سلامت خود را از دست بدهد.     نماز خواندن علاوه بر اینکه جنبه ی عبادی دارد جنبه ی تربیتی هم نیز دارد که در اینباره امام علی میفرمایند: امام علی ( علیه السلام ) راز سجده های نماز را اشارات به این آیه 55 سوره مبارکه طه دانسته و فرموده اند: معنی سجده اول آن است که خدایا ! من در آغاز از این خاک بوده ام. هنگامی که سر از سجده بر م�

گردآورنده:سجاد کریمی

برو صفحه ی اصلی


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ جمعه 18 شهريور 1390برچسب:, ] [ 20:29 ] [ سجاد کریمی ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به نام دوست/ دوستان عزیز،مهمترین بخش این وبلاگ مربوط به پاسخ به شبهات است.حتما به جواب شبهات سری بزنید. با تشکر از بازدیدتون/
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 22
بازدید کل : 8962
تعداد مطالب : 14
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1